شاعر آبملخ

ساخت وبلاگ

اگر کنن  کفنم به خاک اگر بدنم
تو سرنوشت منی اگر چه بی تو منم

قضا چه میشد اگر همای دل تو شوی
مگر نه اینکه مرا عطش به این شدنم

تو گل به خاک منو به کام آن دگری
کویر خسته دلی به حسرت چَمنم

نباشی ام نشدم ، میان این همه کَس
اسیر بی کِسَمُ و وجود تو وطنم.

پناه من شده این کاغذ و دفتر من
بیا و از قلمم شنو تو این سخنم

به داد دل برسی تا که نفس بدمی
قبل ز اینکه به خاک پُر شود این دهنم

شاعر آبملخ...
ما را در سایت شاعر آبملخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : moosavialia بازدید : 30 تاريخ : دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت: 12:16

حسرت روی تو دلدار مرا میکشد امروز              من در تو پریشانم و تو تشتنه ی دیروزمن روی خوش خاطر افسرده ی خویشوتو خسته ی نیرنگ رفیقی که نه  دلسوز.ای خودساخته ی بر شانه ی تقدیر.خود در تو عقابی بر این شاعر آبملخ...ادامه مطلب
ما را در سایت شاعر آبملخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : moosavialia بازدید : 49 تاريخ : دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت: 12:16

معنای من در حسرت اجبار اعجاز تو بودمجبور با خود کردی ام اما تو خود رفتی چه زودپوشاندی ام با رخت عشق با واژهای عاشقیاما ندانستم تنم  گشته ز نیرنگت کبود.ترس مرا خنداندی و ترسیدی از خندیدنماز دیگرانم ران شاعر آبملخ...ادامه مطلب
ما را در سایت شاعر آبملخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : moosavialia بازدید : 46 تاريخ : دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت: 12:16

صداقت در رگ احساس من جریان دارد   
وجودم همچنان بر پاکی ات ایمان دارد.

تو که آب زلالی بر حیات سرنوشتم
مگر بی آب حیات و زندگی امکان دارد

کسی را عاشق و دیوانه گویند
که در قالب نشانی از کمی انسان دارد

به آن دلبند که زلال و عاشقانه
نه آنکه فکرتی گندیده و عریان دارد

یکی درد و یکی راز و یکی عشق
یقینأ هر کسی در سینه اش پنهان دارد

به هر عهدی که بستم با تو سوگند
که قلب عاشقم یک فاصله، برهان دارد

شاعر آبملخ...
ما را در سایت شاعر آبملخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : moosavialia بازدید : 43 تاريخ : دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت: 12:16

سلام حس خوب دلبستگیهایم سلامبغض بی تاب نگهدارنده بغضم سلامدلشکسته حاصل وابستگیهای غریببا همه تن خستگیهایم بگو با من سلامسخترین بودن میان آرزوهای عجیندر تو جا مانده تمامم ای خداحافظ سلاممشکل مشکل گشا د شاعر آبملخ...ادامه مطلب
ما را در سایت شاعر آبملخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : moosavialia بازدید : 38 تاريخ : دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت: 12:16

بی غزل جانم نمیگیرد کمی آرامشیغیر از این با خاطراتت ني توانم سازشیشاعرم کردی خوشا که غیر از اینرو به پایانم برد این حالت فرسایشییاد تو گشته غزل بر دفتر درماندگیبا همین درماندگی هم حضرت آسایشی.رفتی و ب شاعر آبملخ...ادامه مطلب
ما را در سایت شاعر آبملخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : moosavialia بازدید : 42 تاريخ : دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت: 12:16

تو آتشی در زیر و من خاکسرمسوزد تنم تا که نمیرد باورمسُستم چنان که باد نرمی میبردته ماندهایِ اشتیاقِ آخـ شاعر آبملخ...ادامه مطلب
ما را در سایت شاعر آبملخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : moosavialia بازدید : 49 تاريخ : يکشنبه 27 خرداد 1397 ساعت: 0:20

گم شدی در غم و ایکاش هویدا بشوی...تودر این تنگیِ دل عاقبتأ جا بشوی..تو فقط آمده بودی که دل و جان ببریترک جانم بکنی زخمه ی رویا بشوی؟آمدی ، رفتی و غم کرده زمینگیر مرارسم و تقدیر چنین بوده  ثریا بشویهستی ام پای تو دادم که چنین هم، تو کنیهمره خستگی ام روز مبادا بشویساحلِ عشق تو گشتم.بیخبر از آنکهموجِ ساحل بودی و عازم دریا بشویحیف ان عمرِ جوانی که هدر رفتِ تو شد درد من خوب بفهمی وقتی تنها بشوی؟تب عشق، شب تار، غم یار، دل تنگگم شدم در تو و ایکاش تو تنها نشوی روزگارhttps://telegram.me/vamooche شاعر آبملخ...ادامه مطلب
ما را در سایت شاعر آبملخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : moosavialia بازدید : 73 تاريخ : سه شنبه 24 بهمن 1396 ساعت: 5:37

پشت همه لبخندها جا به جای هر فرصتدنبال تو میگشتم در واقعه ی حسرت.شوکت به زمان دادم.زینت ز دل آرایمکز دیدن چشمانت انــدکی بیاسایمزیبنده غمت افتاد بین دل و افکارمغم قافیه میخواند در ریشه اشعارمثابت قدمی خواهم همراه سفر باشداندازه تقدیرم مدیـــونِ خطـر باشـداما چه کنم هرگز ما ناشدنی گردیدآن دلِ ستم کارَت درد ما نمیفهمیدکَس نمیکند جز خود در حق تو کوتاهیتکلیف ندارد دل در شـُرته ی تنهاییروزگارِ غم پرور روزگارِ دلخون استشیرینیِ شیرینش غصه های مجنون استروزگــــــــار. https://telegram.me/vamooche شاعر آبملخ...ادامه مطلب
ما را در سایت شاعر آبملخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : moosavialia بازدید : 42 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 20:13

سوخته جان از شادیِ احساسِ دیروزم هنوزکودکی های قشنگ  و خاطراتِ جانـفُروزخالصی های خیال و خستگی های محالحیثِ احساسِ عمیق و لحظه های احتمالواژه های سوخته و سرکوبِ از جنس حَیافُرصتِ از دست رفته از شروع تا انتـهـا.آن همه دلواپسی در خاطراتی بی شمارزندگــی در نقشِ نـاب لحظه هایِی بیقرارهی تلنگر میزند بر خواب و این شبهای مناز غـم امروزِ بی تو همچنین فــرادی مــنرسمِ تقدیر اینچنین تصویر در من میکشیددلخوشی شاعر آبملخ...ادامه مطلب
ما را در سایت شاعر آبملخ دنبال می کنید

برچسب : سوخته, نویسنده : moosavialia بازدید : 46 تاريخ : يکشنبه 9 مهر 1396 ساعت: 12:06