سوخته جان از شادیِ احساسِ دیروزم هنوزکودکی های قشنگ و خاطراتِ جانـفُروزخالصی های خیال و خستگی های محالحیثِ احساسِ عمیق و لحظه های احتمالواژه های سوخته و سرکوبِ از جنس حَیافُرصتِ از دست رفته از شروع تا انتـهـا.آن همه دلواپسی در خاطراتی بی شمارزندگــی در نقشِ نـاب لحظه هایِی بیقرارهی تلنگر میزند بر خواب و این شبهای مناز غـم امروزِ بی تو همچنین فــرادی مــنرسمِ تقدیر اینچنین تصویر در من میکشیددلخوشی,سوخته ...ادامه مطلب