سُستم چنان که باد نرمی میبرد
ته ماندهایِ اشتیاقِ آخـــرم
قدرت نشاید ، ایمنی باشم توار
آید نسیمی و بَــرَد سرتاسرم
شعله بکش در انتهای ضعف من
روزی تو هم مقابل و برابرم
در انتهای سردِ لبخندِ زمان
شو مرحمی بر التهابِ جـِـگرم
حتم یقینم سهم بادی میشوم
جای دگر شعله کشاند آذرم
روزگار
شاعر آبملخ...برچسب : نویسنده : moosavialia بازدید : 50