حسرت روی تو دلدار مرا میکشد امروز
من در تو پریشانم و تو تشتنه ی دیروز
من روی خوش خاطر افسرده ی خویشو
تو خسته ی نیرنگ رفیقی که نه دلسوز.
ای خودساخته ی بر شانه ی تقدیر.
خود در تو عقابی بر این قله ی پیروز.
عشق معنا به چه دارد که فتادیم
در بازی این مردم و این غربت مرموز
ولله که تو پاکتر از پاکیِ نابی.
بر خیز درین وادی عشق عبرت آموز.
عاشق تو بمانی من آن عاشقِ پیشم
اینبار تو فقط باش طبیب غم جانسوز
برچسب : نویسنده : moosavialia بازدید : 50