زمان بگذشت و آسان.، سخت تر می شد
عبور از این هیاهو و مسیرِ تلخِ در پیشم
چه تقدیری رقم خورده وفا زخمی تر از غم شد
نمیگنجد خیالم را که آبِ روی آتیشم
حقیقت پشت پا خورده در این غوغای ویرانی
در این کذبِ حقیقت نام دلم مات و خودم کیشم
زمان بغض کرده در این خاطرات غم گرفته
بگو آخر غمِ دل را چه راه و چاره اندیشم
تو آسوده خزان کردی بهارم زندگانی را
منم مسموم به عشق تو هنوز آلوده تر میشم.
سید علیرضا موسوی
https://telegram.me/vamooche
شاعر آبملخ...برچسب : مسمومِ, نویسنده : moosavialia بازدید : 35